بغض نجیب

بغض نجیب

31 October 2007

* دروغ شیرین


چون رهروئی خسته که در زیر داغ خورشید نیمروز،
برهنه پا بر تن خشک کویر تن میساید،
و به ناگاه قطره ئی باران را از دور خیال میکند،ـ

و دست و پا زنان به زبان زبان آن قطره میاندیشد،

شعر سلامش را از دور شنیدم،

ولی هرگزش نخواندم...

به حرمت همان نقطه سیاه

که گوئی در پهنه صفحه ئی سپید بدنبال جای امنی میگردد،

حیران و دو دل به کنجی نشستم.

گویی از این در وحشتم که آن قطره زلال هم جز جرعۀ سرابی بیش نباشد.

یادم آمد طعم دروغی را که او زمزه کرد به گوشم روزی،

که شیرین تر از تلخی هزاران حقیقت بود.

یادم آمد از دروغی که نرم تر از خشم دو صد صداقت بود،

که گرم تر از ناگفته سخن های راستین پروقاهت بود.

او دروغی عزب زمزمه کرد در گوشم،

که بس شیرین...

که گواراتر از تشنگی صحرای نمک آگین...

که روان تر از هزار روداب ریخته در دل دریا...

پر حلاوت تر از تلخ سرانجام هر رویا...

سبکتر از بار سنگین گناه دل شکستن ها...

او دروغی گفت به من بس شیرین...

او دروغی گفت به من بس شیرین...

ای زبانت پر شکر،

باز بگو...

ای دهانت پر عسل،

از سرآغاز بگو...

باز بگو آن دروغ رنگین را...

باز بریز آن شهد شراب دروغین را…

باز برانگیز مستی روزگار پیشین را…

که تا جام دو گوشم را کند لبریز...

باز بگو،

باز بگو آن دروغ شیرین را

دوباره بگو،

باز بگو تو آن دروغ ر نگین را...

ِیادم آمد که او شهد دروغی به هر دو گوشم ریخت

که شیرین تر از تلخی حقیقت بود.

او به من گفت که "دوستت دارم"


پروانه فرید
www.latelierpapillon.co.uk

No comments: