آزارم مکن ای دوست
که کرده ام آزارت هیچ...
شاید نه هنوز...
شاید بر کاغذی گرمینگاشتم این حروف
همه شسته بودند یکسر از اشک...
گرچه شاید نه هنوز...
شاید اگر به پای کبوتری بسته بودم این پیام
او به سوی بهشت کشیده بودی پر...
امّا شاید نه هنوز...
امّا به تو میگویم من این راز را
پس تو بشنو ای دوست این آواز را
و بخوان از لا بلای خطوط،
این نشیب و آن فراز را...
این نشیب و آن فراز را...
امّا نه هنوز...
ای یار که آمدی از دورها...
از سرزمین شعر ها...
از شورها...
گفتی برایم مو بمو...
شرح غم های درون
آن داستان کبود
که کرده بود لانه در دلت
سال ها
لایه به لایه
گرچه ندیده ایم هیچ
رو به رو
نافتاده نظری بردوست
شاید نه هنوز...
بسیار دوست دارمت ای دوست
ولی شاید
نه هنوز...
شاید هرگز، شاید یکروز
شاید هرگز، شاید یکروز
No comments:
Post a Comment