بغض نجیب

بغض نجیب

29 August 2008

*دوباره

اگر داشتم شمعی روشن تر از آن شعله ی لرزان بر کف
یا که درّی سفته تر از گوهر دل در صدف
یا که خوشبوتر از این گل خوشه یی بر پیرهن
یا چو حافظ نغمه خوانان در هجای یک غزل
گر که میانگاشتم در آسمان عشق خوبت ابرباران زای باور
.
آن شعله را به خرمن تو میزدم... دوباره
آن گل را به کویر قلب تو مینشاندم... دوباره
آن آواز را در آغوش تو میکردم زمزمه ی... دوباره
آن عشق را به دل تو میزدم پیوندی... دگرباره
"ای دوست"
"در روضه ی قلب جز گل عشق" نباید کاشتن
.
اگر یابم آن بال پرواز را... دوباره
اگر در گیرم آتش شوق وصال را... دگرباره
اگر ببارم سیل اشک را در فراقت... دوباره
اگر بجویم راز بود را در خاکستر اسرار نابود... دوباره
.
باز بسوی تو پرواز خواهم کرد... به یکباره
باز بسوزم همه هستی را به شوق آغوش تو... به یکباره
باز بشویم دست از هرچه غیر تو هست... به یکباره
باز فریاد کشم سرّ بود را بر سر بازار نابود... به یکباره
که "از ذیل بلبل حب و شوق" دست مدارم... دگرباره
.
امّا نقش تو چه بودستی در این پرده؟
که آن شمع به زیر پا فکندی... افسرده
که آن گل ریشه از خاک برکندی... پژمرده
که آن نغمه در گلو خفه کردی... سرخورده
که آن عشق درفسردی... رنج نابرده
آه... که "مصاحبت ابرار" غنیمت است، همواره
.
چرا تو آن بال پر چیدی؟
شوق آن وصال خشکیدی؟
سیل آن اشک به سدّ انکار برکشیدی؟
واز هیبت آن راز، پنبه در گوش خزیدی؟
چرا رنجیدی؟
.
شاید که باید "دست و دل هر دو" بردارم از تو...دگر باره
آنچنانکه "از مرافقت اشرار" به یکباره...ـ
.
پروانه فرید
جملات داخل گیومه از"کلمات مکنونه" است
برای رجوع به این مجموعه لطفا ً روی این لینک کلیک کنیدـ
http://pfarid.blogspot.com/2007/11/blog-post.html

No comments: