المحبّة حجاب بين المحبّ و المحبوب
چنان بر تو عاشقم...
که در میان ما عشق لفظی است پر استعاره...
که دراین رابطه عشق نیست هرگز،
جزسوّم شخصی بیگانه...
و آنگاه که عشق از میان ما برخیزد،
آنگاه با تو چنانم عجین یابند،
که مرا دیگر من،
و تو را دیگر تو، کسی نشناسد...
و آنگاه که عشق از میانه برخیزد...
آنگاه که نه من مانم دیگر،
و نه تو...
من به یگانگی با تو انسی تازه خواهم گرفت...
واز تو بجز تو نخواهم خواست...
واز تو به غیر از تو نخواهم پرسید...
و در من بجز تو نخواهی یافت...
پس به آنروز امید،
که عشق از میانه برخیزد...
و حجاب عشق از تار و از پود،
هر دو بسوزد...
که عشق نیست جز حباب گونه یی،
که زود یا دیر از هم بپاشد...
و آنگاه تنها تو مانی و
... تنها من...
نه...
وآنگاه نه تو تنها مانی و نه من...
بی حضور آن بیگانه که عشقش نامند...
تنها نه تو مانی و...
تنها نه من...
که عشق نیست، در این میانه جز بهانه ی یک تکرار،
و یا حجابی از جنس انکار،
پیچیده به گرد پیکر اسرار...
بگذار پس،
که این پرده بسوزد
چون پر پروانه یی
در هستی سوز شعله های وهم و پندار...ـ
.
که در میان ما عشق لفظی است پر استعاره...
که دراین رابطه عشق نیست هرگز،
جزسوّم شخصی بیگانه...
و آنگاه که عشق از میان ما برخیزد،
آنگاه با تو چنانم عجین یابند،
که مرا دیگر من،
و تو را دیگر تو، کسی نشناسد...
و آنگاه که عشق از میانه برخیزد...
آنگاه که نه من مانم دیگر،
و نه تو...
من به یگانگی با تو انسی تازه خواهم گرفت...
واز تو بجز تو نخواهم خواست...
واز تو به غیر از تو نخواهم پرسید...
و در من بجز تو نخواهی یافت...
پس به آنروز امید،
که عشق از میانه برخیزد...
و حجاب عشق از تار و از پود،
هر دو بسوزد...
که عشق نیست جز حباب گونه یی،
که زود یا دیر از هم بپاشد...
و آنگاه تنها تو مانی و
... تنها من...
نه...
وآنگاه نه تو تنها مانی و نه من...
بی حضور آن بیگانه که عشقش نامند...
تنها نه تو مانی و...
تنها نه من...
که عشق نیست، در این میانه جز بهانه ی یک تکرار،
و یا حجابی از جنس انکار،
پیچیده به گرد پیکر اسرار...
بگذار پس،
که این پرده بسوزد
چون پر پروانه یی
در هستی سوز شعله های وهم و پندار...ـ
.
No comments:
Post a Comment