بغض نجیب

بغض نجیب

26 September 2008

*جای پا

هر در که کوبیدم

بسته بود بر من

نفس ها حبس در سینه

نه هم رازی

بجز آن نقش آئینه

.

چون تو از راه رسیدی، امّا

دریچه های قلبت را یکجا گشودی

امّا بیصدا...

بی آنکه کوبیده باشم هیچ آنرا

.

و اکنون...

با یاد تو میرسد روز به شب

و شب در خیال تو به روز...

.

و چون تو از عشق گفتی،

من از غروب

و تو از آغاز، ترانه خواندی

و من شعر فرود

.

تو قصه ها از مهر گفتی

و من از عرض گفتم و از طول

تو سر بر ارتفاع فراز کردی

و من بر گردن نزول

.

تو از فردای روشن گفتی

و من از افول دیروز

.

تو از سر کشیده شعله ی آتش

و من از سردی خاکستر سکوت

.

تو از ایثار و

من از دوام هر نابود

تو از گنجایش مهر و

من از رخوت سرد یک ترحم

.

و حالا...

تو میروی...

و خیالت چون نیاموخته درسی

بر تخته ی سیاه قلب من تکرار میشود هنوز

ولی بیقرار

ولی نا تمام

ولی خسته

ولی بی تو

ولی تنها

ولی تنها

.

و جای پای نفس های تو

هنوز بر جاست اینجا...

در کنار لحظه ها...

http://www.latelierpapillon.co.uk/


No comments: