بغض نجیب

بغض نجیب

14 September 2008

* نا گفته ها

مستم من امشب

مست گفته های زیبایت

آنچه مینشیند بر دل تنگم سخت

در قحط سال محبت

در خشکسال صحرای عشق

در امید سراب محبت

.

سخت مستم من امشب

زعطر سخن گویایت

از شرب گرمی نفس هایت

از طعم بوسه هایت

ز باران نوازشهای کلامت

که آغاز بباریدن کرده کنون

آرام واین چنین مدام

بروی تفزده پوست تشنه ی باورمن

.

مستم امشب مست

به شوق ترشح کلامی تازه بر لبت

به تکرار مزه ی شراب سخن مهرکهنه ات

که میجوشد هنوز

در یاد

گاه با فریاد و گاه

نرم مرمک

در فضای مه آلود خاطرم

.

چون به گفتن زبان گشودی

راز آن عشق همه در کلامت بود

سرّ آن بیان که عشق میفرمود

رمز آن کلام که برعشق می افزود

آن ندایی که زمان نمی فرسود

.

آن سخن ها که گفته یی ما را

وآن سخن ها که گفته یی نه هنوز

"می" پرستم به هرچه بود...

به آنچه خواهد بود...

.

گرچه مستم ولی نیم صبور

می بده، می

که من همی مستم

باده ده

ببین، تهی دستم

لولی ملول و سر مستم

عاشق حرف حرف بود تو هستم

آن کلامی که گفته یی ما را

وآنچه نا گفته یی، شنیدستم...

.

که تو را دوست میدارمت، من هم...

راز نا گفته ات شنیدستم...


پروانه فرید


1 comment:

L'Atelier Papillon said...

بله بله
چشم ما روشن
چه حرف ها
چه چیز ها
چه بادا
چه فیسا
دختره سیب ترپچه یی میخواد
لبهای غنچه یی میخواد
واسه ی این دخترک
حیف زردآلو کالک
حیف یه خرماخرک